رمان سیب خونین فصل ۲

چشم های سفیدم، درون آشفته من رو رسوا میکنه. این موهبت شیطانی هر روز مثل نفرین شکنجهام میده. فرشته مرگ همه دوستهام به جز من رو با خودش میبره. زندگی برام یک شکنجه تدریجی شده. توی عمیق ترین بخش چاه زندگیم گیر افتادم. دیگه تاریکی زندگیم به انتهای خودش رسیده و توی اون اسیر شدم. بلند فریاد میزنم. شاید کسی صدام رو بشنوه.https://98iiia.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86%DB%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D9%88%D8%B1%D8%AA-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7/